خانم پرستار
خدایا چه یافت آنکه تو را گم کرد و چه گم کرد آنکه تو را یافتخانم پرستار
خدایا چه یافت آنکه تو را گم کرد و چه گم کرد آنکه تو را یافت
حریم شخصی چیست؟!
سلام! من اومدم. دلم براتون تنگ شده بودا... یه رووووووووووز نبودم!!!!
حالم همونه. ولی دیگه اومدم.
یکی از کارایی که من خیلی انجام میدم اینه که حرفای دلم رو می نویسم. تو یه دفتری چیزی... این کار خیلی خوبه... از بچگی عادت کردم هروقت دلم گرفت یه چیزایی بنویسم.
حواسم نبود داشتم می نوشتم ... خواهر گلم اومده داره میخونه...
بهش میگم مگه شما تو درس شیرین مطالعات اجتماعی چیزی به نام حریم شخصی نخوندید؟! میگه آره خب که چی؟! منم میگم هیچی... همین جوری گفتم...
آخرین بارت باشه نوشته های منو میخونی ها
اونم میگه باشه بابا... بعد روز بعد دوباره میاد وارد حریم شخصی من میشه.
من دیگه حرفی ندارم. نمیدونم دفترم رو کجا بذارم که امنیت داشته باشه!
به نظرتون شبا به عنوان بالش ازش استفاده کنم جواب میده؟!
منم بچه بودم... حرف گوش کن... آروم... اصلا دیگه از اون بچه ها نیست... تموم شدن اونا...
شاید یکی دو تا باشه الان...اونم شاید...
حال دلم خوب نمیشه...
امروز حال خودم و دلم خیلی بد بود. بد تر از همیشه. من وقتی ناراحتم به کسی نمیگم تا هیچ کس رو ناراحت نکنم
ولی امروز... نتونستم... دلم برای یه نفر تنگ شده که اون حتی خبر نداره!
نمیخوام هم خبر داشته باشه... کلا نمیدونم چی میخوام...
فقط دلم میخواد گریه کنم.
فقط میتونم پنهان کنم این حال بد رو... تازگی ها دیگه نمیتونم پنهان کنم. خیلی ها راحت می فهمن من حالم خوب نیست!!!! ببخشید شما رو هم ناراحت کردم. یه مدت نمیام شاید یه کمی حالم خوب بشه.
خدایا... تو که میدونی من دلم واسه کی تنگ شده. لطفا هر جا هست مراقبش باش . ازت میخوام هیچ وقت غصه به دلش راه پیدا نکنه. همیشه خوب باشه. خدایا ازت میخوام همه ی چیزای خوب رو بهش ببخشی و همه ی اتفاقات خوب براش بیفته.
خدایا مراقب فاطمه هم باش. درساشو خوب بخونه. سال بعد به آرزوش برسه. من و اون دوتایی به آرزوی خوبمون برسیم.
خدایا مراقب همه ی ما باش. هوای دل همه ی ما رو داشته باش.
همین دیگه... دوستت دارم.
دل شکسته...
خدایا...
دلم از ظلم و ستم گرفته است
تو را به عدالتت سوگند میدهم که مرا در زمره ی ستمگران قرار مده.
خدایا دلی شکسته دارم ...
یاورم باش تا دلی را نشکنم .
خدایا...
من به سوی تو می آیم...
من و تلفن و دوست گلم
امروز موفق شدم با فاطمه جان(صمیمی ترین دوستم) تلفنی صحبت کنم. جالبه هر دو تامون هم از هم شاکی بودیم چرا جواب نمیدی؟! آخه من شبا گوشیمو خاموش میکنم. خاموش که نه... میذارم حالت پرواز.شما هم این کارو بکنید ! این یه توصیه است. بعد بعضی وقتا یادم میره از حالت پرواز خارجش کنم!(چه جمله ای !) این دوست ما هم عدل همون موقع زنگ میزنه!!!! امروز فهمیدم نباید این کارو انجام بدم! وقتی من جواب نمیدم ایشون به یه نفر دیگه زنگ میزنه بعد هوایی میشه! (اگه داری اینا رو میخونی خودت این جوری گفتی دیگه؟ مگه نه؟!) به هر حال تصمیم گرفتم همواره در دسترس باشم بچه هوایی نشه یه وقت... کنکوریه بچه ام...
هوایی که بشه نمیتونه حواسشو جمع کنه...
دوباره حرف زدیم حرف زدیم و حرف زدیم....
دوباره همون دیوونه بازی های همیشگی!
وااااااای خدا... این حرفا رو از ما نگیر.... همین جوری که داشتیم حرف میزدیم یهو صدای در اومد. پدر جان تشریف فرما شدند... ما نیز سریع قطع کردیم.
حوصله ی بحث کردن با جناب پدر را نداشتیم.
پ.ن من و فاطمه یه هدف و آرزوی مشترک داریم . خیلی هدف قشنگیه دعا کنید بهش برسیم. من و اون در دوران راهنمایی همکلاس بودیم ولی در دوران دبیرستان که حتی هم مدرسه ای هم نبودیم با هم بسیار صمیمی شدیم!
فاطمه پیشنهاد داد زبانمون رو تقویت کنیم بعد یه سایت انگلیسی زبان راه اندازی کنیم!!!! ما کلا خیلی آرزوهای بزرگی داریم حالا نمیگم چی. ولی کلا داریم در یک جهان دیگه سیر می کنیم. دعا کنید به آرزوهامون برسیم. نگران نباشید آرزو های خوبی داریم. ما موجودات خوبی هستیم فقط گاهی وقتا یه مقدار خبیث می شیم که اونم طبیعیه و اشکالی نداره.
من مطمئنم من و اون 
دوتایی باهم به آرزوهامون میرسیم. دعا کنید برامون.