خانم پرستار

خدایا چه یافت آنکه تو را گم کرد و چه گم کرد آنکه تو را یافت

خانم پرستار

خدایا چه یافت آنکه تو را گم کرد و چه گم کرد آنکه تو را یافت

دوباره دل می گیردو تنگ میشود ....

امروز آخرین جلسه ی فیزیولوژی با یکی از استاد ها بود. ادامه شو یه استاد دیگه میگن.

این استاد خیلی خوب بود. من خیلی درس دادنش رو دوست داشتم. البته همه دوست داشتن. به خاطر همین  این جلسه مثل جلسات دیگه همش نمی گفتیم استاد بسه ... استاد خسته نباشید.... حتی بعضی ها وقت استراحت رو هم موندن تو کلاس و کلی سوال از استاد پرسیدن...

امروز دلم خیلی گرفته. دوست دارم  گریه کنم.

از هفته ی بعد یه سری امتحان هامون شروع میشن.باید اونا رو بخونم. اما دلم میخواد گریه کنم.این چه وقته دل گرفتنه من نمیدونم... هعیییییی دیروز هم رفتیم خانه ی سالمندان. یکی از سالمندای عزیز در حالی که دست یکی از دوستامو گرفته بود کلی دعای خیر برامون کرد.

این روزا دلم خیلی می گیره. من تا فاطمه رو نبینم خوب نمیشم... حتی شنیدن صداش هم کافی نیست ... باید ببینمش. ولی نمیشه

ضمنا دوستان لطفا وقتی به وبلاگ من تشریف میارین سمت چپ صفحه رو ببینید و صلوات بفرستید. من همش میام می بینم یه عدد ثابته تغییری نکرده.لطفا این کارو انجام بدید

نظرات 1 + ارسال نظر
دریا جمعه 20 فروردین 1395 ساعت 13:53

موفق باشی عزیییزم

مرسی دریاجونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد