خانم پرستار

خدایا چه یافت آنکه تو را گم کرد و چه گم کرد آنکه تو را یافت

خانم پرستار

خدایا چه یافت آنکه تو را گم کرد و چه گم کرد آنکه تو را یافت

کتاب کتابخونه گم شده

امروز متوجه شدم که یه چیزی رو گم کردم. |:

کل خونه رو گشتم  تازه با مامانم هم گشتم ولی نبود. 

به مهشید میگم تو برداشتی؟ میگه نه ولی وسایلم رو نگاه میکنم ببینم هست . منم خوشحال شدم.  آخه اون وقتی این جوری میگه یعنی دست اونه ... یعنی در بیشتر مواقع این جوریه ... منم اصلا از این شوخی ها خوشم نمیاد ولی دیگه چیکار کنم. هرکی یه اخلاق بیخودی داره دیگه. اومد بهش میگم خب زود تر نگاه کن ببین دست تو نیست؟ میگه : نه چرا باید دست من باشه ؟ آخه من کتابای تو رو میخوام چیکار؟  ( آخه کتاب کتابخونه بود)':

خلاصه کلی بهش التماس کردم اگه تو برداشتی پس بده مال خودم نیست..

گفت باور کن من برنداشتم. 

_پس چرا طوری گفتی که من امیدوار شدم؟

_من بر نداشتم چه جوری بگم؟

مثل اینکه واقعا اون برنداشته ولی مگه میشه خودش گم بشه؟ من مطمئنم جایی نبردمش ...

حالا یه چیز بسیار بی مزه اینه  که مهشید جان همش الکی میگه : من برداشتم. من خوشحال میشم. بعد میگه: نه شوخی کردم. دست من نیست....

کلی با احساسات من بازی کرد...|:

یعنی این کتابه کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگه پیدا نشه باید عین اونو پیدا کنم به کتابخونه تحویل بدم....  

ولی آخه مگه میشه همشون رو یه جا گذاشته بودم. .. چه طوری میشه گم شده باشه...


+پیدا شد! تو کتابخونه بود.

نظرات 1 + ارسال نظر
فرهنگ یکشنبه 15 فروردین 1395 ساعت 23:15 http://www.2kooleposhti.blogsky.com

زیر تخت نیست؟ شاید اطراف میز کامپیوتر باشه، شایدم تو کیف تان باشه؟

همه جا رو گشتم. نیست که نیست
به کتابخونه گفتم. اگه اونجا هم نباشه مجبورم یه دونه مثل اونو بخرم دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد