از وقتی که برای وبم رمز گذاشتم تعداد بازدید ها از وبلاگم کم شده. (طبیعتا) که البته اشکالی هم نداره. اینجا فقط برای اینه که من بیام یه چیزایی بگم و برم! حتی اگه کسی اونا رو نخونه ! من می نویسم که آروم بشم. مخصوصا وقتایی مثل الان که یه بغض عجیب داره دیوونه ام میکنه و من نمیدونم چه طور باید از شرش خلاص بشم!
اگه الان پارسال بود امتحانات دی ماه شروع شده بود و من داشتم امتحان میدادم.
دلم برای معلم زیست شناسی مون تنگ شده. فرا تر از وظیفه اش عمل میکرد. از سال دوم تا چهارم دبیرستان معلم ما بود. خیلی دوسش داشتم و البته هنوزم دارم.
خیلی معلم با ابهتی هم بود. ما نتونستیم یه دونه از امتحانا ی ایشونو کنسل کنیم! تو این سه سال یه بار نشد که بشه. پارسال دم عید بود که قرار بود ایشون سه فصل آخر رو از ما امتحان بگیرن. قارچ ها آغازیان و باکتری ها. ما هم نخونده بودیم. ولی کسی جرئت نداشت بگه امتحان نگیرید. همش به همدیگه نگاه میکردیم ... آخرش یکی از دوستان گفت ببخشید ما نخوندیم. یعنی نشد که بخونیم. میشه لطفا امتحان نگیرید؟
-اشکالی نداره.
-واقعا؟!
-بله. اشکالی نداره که شما نخوندید. من امتحانمو می گیرم.
-
-خب... من برگه ها رو پخش میکنم.
-
هیچی دیگه. امتحانشونو گرفتن. من یکی که برای هر سوال نیم ساعت فکر میکردم. اسم باکتری ها یادم نمی اومد ... اسم یه باکتری رو با یکی دیگه ترکیب می کردم بعد تعجب میکردم ... آخه حس میکردم همچین چیزی تو کتاب نبود. آره بابا... در این حد یادم بود
بعد خط میزدم ... میگفتم خالی باشه که بهتره. بعد یهو یادم می اومد ذوق مرگ میشدم... همه همین وضعیت رو داشتن . معلم گرامی هم به نگاه میکردن و یواشکی می خندیدن. آخه رفتارامون خیلی غیر عادی بود.
یادش بخیر...
امروز شاید همه حسای خوبو واسه خودم محیا کردم، از چیزایی که دوس داشتم حرف زدم، با مامانم قدم زدم، غذا درست کردم، فیلم دیدم، فوتسال بازی کردم، خودمو برای یه روز از زندگی کشیدم کنار و واسه خودم بودم،
یا شاید امروز خیلی کارا رو نکردم... مثل هر روز نگران فردا نبودم، حسرت دیروزو هم نخوردم، قر نزدم، با راننده تاکسی دعوا نکردم، از بی تفاوتی آدما حرص نخوردم، پرمدعایی آدما رو در عین پوچی ندیدم، نگران پوست و لاغری و مدل موهام نبودم، و ... حسادت نکردم !
و آخر شب دوتا و مسکن و تعدادی موزیک بسیار خاطره انگیز از ال پی حال خوشمو بهتر میکنه.
شبم بخیر است :)
آرامش... چیزی که یه روز باید بهش برسم.
زندگیتون سرشار از آرامش و حال خوب
سلام . من اومدم.
چهار روز نبودم!
حالتون چه طوره؟ من دوباره مجبور شدم رمزم رو عوض کنم.
بگذریم.
مهم نیست. روز دوشنبه سی ام آذر ماه رفتم به یه کارگاه آموزشی که به مناسبت آغاز امامت حضرت مهدی (عج) از طرف سازمان هلال احمر برگزار شده بود. اونجا راجع به دلایل غیبت امام صحبت میکردن. چیزایی که کم و بیش تو کتابا خوندیم و میدونیم. اما چیزای خوبی میگفتن. بحث با این سوال شروع شد که آیا این غیبت از طرف خداونده؟
خداوند چون به ما لطف داره برامون امام قرار داده که از علمشون استفاده کنیم. پس چرا اجازه نمیده امام رو ببینیم و باهاشون صحبت کنیم ازشون سوالامون رو بپرسیم؟ بعد راجع به اراده ی خداوند صحبت شد و گفتن که خداوند دو نوع اراده داره . اراده ی تشریعی و اراده ی تکوینی. سوال پیش میاد که آیا اصلا خواست خداوند این بوده که امام حسین و یارانشون در کربلا شهید بشن؟ اگه خواست خداوند این بوده پس چرا ما یزید و دار و دسته اش رو آدمای بدی می دونیم؟ مگه اونا فرمان خدا رو اجرا نکردن؟!!!
بعد اراده ی تشریعی و تکوینی خداوند رو توضیح دادن. گفتن اراده ی تکوینی خداوند اینه که انسان ها اختیار داشته باشن! یعنی اگه کسی خواست گناهی مرتکب بشه توانش رو داشته باشه. اگه کسی بخواد گناهی انجام بده اما یه نیرویی مانع اون بشه و نذاره اون گناهشو انجام بده آیا ما می تونیم بگیم اون شخص آدم خوبیه؟! نه نمی تونیم بگیم. چون اگه توانشو داشت احتمالا اون گناه رو انجام میداد! اراده ی تکوینی خداوند اینو میگه که اگه کسی خواست گناهی انجام بده بتونه! اراده ی تکوینی خداوند این بود که اگه یزید میخواد مرتکب گناه بشه بتونه!
نه اینکه خداوند میخواسته یزید امام حسین و یارانشون رو به شهادت برسونه !
اما در مورد امام مهدی(ع) خود خداوند کاری کرده که اگه کسی خواست ایشونو به شهادت برسونه نتونه!
چون مردم قدر امامان پیشین رو ندونستن و اونا رو شهید کردن! و تا زمانی که تغییر نکنن خداوند آخرین امام رو از اونا دور نگه میداره! و...
این چکیده ای از مطالب بود!
چکیده ی مطالب به روش من یعنی تقریبا کل مطالب!
اما خلاصه نویسی واقعا یه هنره و من فعلا این هنر رو ندارم! (هنر خاصی ندارم کلا! اینم یه اعتراف صادقانه!)

پاییز هم داره تموم میشه. شب یلدا تون هم پیشاپیش مبارک باشه. در کنار عزیزانتون شاد باشید. دوستون دارم.

این تصویر یه نکته داره اونم اینه که کلیه ی چپ بالاتر از کلیه ی راسته. صرفا جهت اطلاع!
دوران مدرسه واسه این چیزا همش رمز درست میکردیم که یادمون بمونه!من که همیشه از رمز های دوستان استفاده می کردم خودم خسته تر از این حرفا بودم که رمز درست کنم. واسه این مورد کسی رمز درست نکرد. منم بدون رمز حفظش کردم. ولی هنوزم میگم رمز چیز خوبیست.
یه ماه دیگه از تعطیلات طولانی من مونده. سه ماه تابستون. سه ماه پاییز یه ماه هم زمستون.داشتم تعطیلاتم رو حساب میکردم. یه کمی زیاده. فقط یه کمی... 7 ماه! بیش از نیمی از سال 94 رو من تعطیل بودم...
البته هنوز یه ماه مونده...
دل برای اینه که دیگران رو دوست داشته باشه. اما بعضی وقتا بعضی ها آدم رو مجبور میکنن ازشون متنفر باشی....
من دوست ندارم از کسی متنفر باشم. اما....
دلم میخواد زود تر از این وضعیت مسخره راحت بشم. انقدردرس داشته باشم و سرم شلوغ باشه که این آدمای منفور رو نبینم. بعضی ها هستن که با زور هم نمیشه دوسشون داشت ولی مجبوری تحملشون کنی!
کاش مجبور نبودم.... کاش می تو نستم یه جوری خودمو نجات بدم. کاش میشد....
الان انقدر ناراحتم که حد نداره!
کاش هیچ وقت همچین آدمایی رو نمی دیدم.... کاش هیچ وقت نبودن!
تقوا یعنی با یه تق وا نروید...
یعنی با یه اس ام اس وا نری
یعنی با یه عزیزم و عشقم و جیگرم وا نری...
یعنی با دو تا برسونمت شنیدن و دو تا بوق وا نری
یعنی وقتی یه پسر بی غیرت به تو پیشنهاد شام میده وا نری
یعنی تو خیابون چشاتو درویش کنی که وا نری
یعنی با یه عکس و یه داستان وا نری
یعنی با یه نگاه شهوت آلود با یه چشمک با یه لبخند وا نری
یعنی با یه درخواست دوستی وا نری
یعنی با یه تلفن یا یه زنگ وا نری
دعا کنید تقوامون زیاد بشه
امام زمان یار با تقوا میخواد
یارانی که با یه تق وا نمیرن!
مهدی جان ...
منتظر آن روزی هستم که بگویی
یا اهل العالم اناالمهدی
ای امام عدل و داد و انتقام
آخرین شمشیر قرآن در نیام
بی تو خون دل فشاندن تا به کی
ناله ی مهدی بیا مهدی بیا تا به کی
ای خوش آن روزی که آن خورشید نور
از کنار کعبه فرماید ظهور