همین الان خبر فوت عموی مامانم رو بهمون دادن.
و... من دوباره یاد مرگ افتادم. کاش هیچ وقت یادم نره مرگ یه واقعه ی حتمیه و حتما یه روزی برام اتفاق می اقته. دیر یا زود... نوبت به همه میرسه. پس نباید یادم بره که فرصت من در این دنیا محدوده ... نباید فرصتی رو که بهم داده شده از دست بدم. باید دراین مدتی که عمر نامیده میشه بهترین آدمی بشم که میتونم.
خدایا کمکم کن وقتی که دارم میام پیشت خییییییلی آدم خوبی باشم...
دانشجوی کارشناسی ارشد داخلی جراحی
منبع خانه ی پرستار
محمد شریفی مقدم در گفتگو با خبرنگار مهر، اظهارداشت: کمبود نیروی پرستاری موضوعی است که طی 30 سال گذشته ایجاد شده و طبیعتا مولفه های زیادی در آن دخیل بوده اند که باید علل را بررسی کرد.
وی با بیان این مطلب که مسئولان در حالی به دنبال افزایش فارغ التحصیلان پرستاری هستند که کشورهای حوزه خلیج فارس، ترکیه، کانادا و آمریکا، بدون کوچکترین هزینه بهترین و کارآمدترین پرستاران ما را جذب کار می کنند، گفت: متاسفانه به رغم هزینه های سنگین تربیت فارغ التحصیلان پرستاری، اما تعداد زیادی از آنها در سایر مشاغل کار می کنند.
شریفی مقدم با اعلام اینکه بیش از 60 هزار «کمک بهیار» بیکار داریم، ادامه داد: 30هزار نفر آنان توسط سازمان نظام پرستاری و بیش از 30نفر دیگر توسط انجمن پرستاری تربیت شده و آماده کار هستند.
دبیرکل خانه پرستار ادامه داد: دوستان در حالی موضوع کمبود نیروی پرستاری را مطرح می کنند و در صدد جایگزینی «کمک پرستار» هستند که دلایل مهاجرت، تغییر شغل و خانه نشینی پرستاران باید بررسی و برطرف شود.
شریفی مقدم با تاکید بر اینکه راهکار تامین نیروی پرستاری می بایست توسط صاحبان فرایند تربیت پرستار اندیشیده شود، تصریح کرد: بی توجهی وزارت بهداشت در ادوار مختلف به مسائل و مشکلات پرستاری، باعث شده که امروز در این نقطه قرار بگیریم.
وی، حاصل بی توجهی مسئولان وزارت بهداشت نسبت به حل مشکلات پرستاری را ناشی از تفکرات گروهی اندک و قلیل که سهام داران بخش خصوصی هستند، دانست و گفت: این افراد در جایگاه های مهمی از جمله سازمان نظام پزشکی هم نفوذ کرده و در جایگاه های مهم ریشه دوانده اند.
شریفی مقدم معتقد است که موضوع تربیت پرستار بیمارستانی به سفارش همین سهامداران بخش خصوصی بوده است.
دبیرکل خانه پرستار در استناد به ادعای خود، گفت: چرا در جلسه مهمی که اخیرا پیرامون مسائل پرستاری برگزار شد، از سازمان صنفی نظام پرستاری کسی دعوت نمی شود ولی از نماینده سهامداران بیمارستان های خصوصی حضور دارد و تریبون هم می گیرد.
وی با انتقاد از اینکه سهامداران بخش خصوصی به دنبال نیروی ارزان و مطیع پرستاری هستند، افزود: مهمترین علت کمبود کادر پرستاری، نظام استثمارگونه حاکم بر وزارت بهداشت است که حتی از نظرات یک صاحب نظر حوزه پرستاری در تصمیم گیری های مربوط به پرستاران استفاده نمی کنند.
شریفی مقدم با تاکید بر اینکه جامعه پرستاری و سازمان نظام پرستاری اجازه نخواهد داد چنین روش های غیرکارشناسی و غیرعلمی موجب تضعیف جایگاه پرستاری در کشور شود، تصریح کرد: ما از مجلس، دولت و دستگاه های نظارتی می خواهیم مانع از شکل گیری نگاه طبقاتی و سرمایه داری در نظام سلامت شوند.
منبع خانه ی پرستار
امروز رفتیم خونه ی مامان بزرگم.
همین که رسیدم دختر داییم پرسید خریدی؟
-وااااااای ببخشید اصلا یادم نبود...
(آخه هفته ی پیش دفترچه های منو دید گفت برای منم بخر. منم بهش قول دادم هفته ی بعد-یعنی همین امروز- براش خریده باشم...اما اصلا یادم نبوووود... چه قدر ذوق داشت برای دفترچه هایی که قرار بود براش بخرم...)
-
-واقعا معذرت میخوام ... اصلا یادم نشد... هفته ی بعد حتما حتما میخرم.
-من الان میخوام
-آخه امروز جمعه است...
-من همین الان میخوام.
-
خلاصه کلی خجالت کشیدم جلوی بچه... بهش قول داده بودم... اما اصلا یادم نشد...
اصلا روم نمیشد تو صورتش نگاه کنم. همین فردا میرم میخرم که هفته ی بعد دوباره انقدر خجالت نکشم....
آخه من خودم از بدقولی خیلی بدم میاد(همه بدشون میاد) و امروز خودم یه بدقول شدم!
نمیدونم چه جوری باید بگم...
امشب از اون شب هاییه که دلم میخواد با صدای بلند گریه کنم. اما... نمیشه... خیلی وقته با خدا خلوت نکردم. پیشش گریه نکردم... آرزو هامو دونه دونه از اول براش نگفتم... آره خب اون میدونه من چی میخوام... اما حرف زدن باهاش حال آدمو کلی خوب میکنه.فقط اونه که اسمش کافیه تا حال دل آشفته ی منو خوب کنه.
بعضی وقتا واقعا دلم میخواد انقدر خجالت بکشم تا بمیرم! آخه اون با وجود همه ی گناه هایی که کردم... بازم منو دوست داره... مراقب منه... منتظر منه... اون هیچ نیازی به من نداره. اما منو دوست داره! اون منو فقط و فقط به خاطر خودم دوست داره. بعضی وقتا فکر میکنم حسی که بین خدا و بنده اش وجود داره یه چیزی فراتر از عشقه.. یه چیزی که هیچ کلمه ای نمیتونه اونو توصیف کنه. یه حس خیلی قشنگ ... یه حس عجیب شایدم ناشناخته برای من... دلم برای خدا تنگ شده... دلم برای همون حس عجیب قشنگ ناشناخته تنگ شده...



یه مدت بود که داشتم فکر میکردم من الان چی ام.
دانش آموز که نیستم. هنوزم که دانشجو نشدم.(البته یکی از دوستان میگفت ما الان دانشجو محسوب میشیم.)
پرستار هم که مسلما نشدم. ( البته من پررو تر از این حرفام. از الان خودمو خانم پرستار می نامم!)
خلاصه نمیدونم الان چی ام.فهمیدید به منم بگید.
با تشکر
خانم پرستار


