خانم پرستار

خدایا چه یافت آنکه تو را گم کرد و چه گم کرد آنکه تو را یافت

خانم پرستار

خدایا چه یافت آنکه تو را گم کرد و چه گم کرد آنکه تو را یافت

یه روز معمولی

نمیدونم چرا نمیتونم درس بخونم. همه ی کارام مونده واسه عید.

خیلی خسته ام. آخه کار خاصی هم انجام نمیدم نمیدونم چرا خسته ام. همش دلم میخواد بخوابم.  یعنی چم شده...

همه ی استادها نمی پرسن. فقط یکی شون میپرسه ... درس ایشونو مجبورم بخونم دیگه.  وگرنه خیلی بد میشه.

دوستم میگه که معتاد شدیا... آخه  همیشه بعد ناهار و نماز میام اینجا تو سایت و به وبلاگم سر میزنم  پرستار معتاد ... واااااای چه بد

فکر کنم معتاد شدم.

باید تا عید اعتیادم رو ترک کنم وگرنه نمیتونم به درسام برسم.

البته اینم بگما من این شکلی تنهایی مو جبران میکنم. افراد تنها بیشتر در معرض اعتیاد قرار می گیرن دیگه. فاطمه هم که دیگه کلا گوشی شو خاموش کرده اصلا نمیتونم بهش زنگ بزنم. اگه یه روز ببینمش اولین کاری که میکنم  اینه که یه دونه محکم میزنمش.

ولی نمیتونم.... من خیلی مهربونم...

نظرات 2 + ارسال نظر
فرهنگ سه‌شنبه 18 اسفند 1394 ساعت 00:51 http://www.2kooleposhti.blogsky.com

سلام تولدت مبارک

خیلی ممنون.

دریا چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 20:18 http://www.alakidelkhosh.blogsky.com

سلام مهسا جون خوبی؟خوشحالم که خاطرات دانشگاهتم مینویسی معتاد چراااا؟ میتونی چند روز یه بار بیای و خاطرات جالبتو بنویسی البته تو وقت های استراحتت ، به درساتم میرسی تو پرستار زرنگی هستی و خواهی بود

سلام دریا جونم
آره... همین کارو میکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد