ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
امروز خواهرم مریض شده بود... پدرم بردش دکتر .دکتر گفت که امروز نره مدرسه!
میگه به نظرت برم مدرسه یا نه؟
میگم به نظر من نرو تا زودتر خوب بشی!
میگه چون تو میگی نرو ، میرم! |:
واااااااا.... من دیگه حرفی ندارم . فقط میتونم در مقابل این همه لجبازی سکوت کنم!
یه دوستی داشتم میگفت همسایه شون پزشک بوده. بعد این خانم هر وقت حوصله ی تشریف بردن به مدرسه رو نداشتن به همین همسایه ی عزیز مراجعه میکردن ا یشونم لطف میفرمودن یه گواهی می نوشتن تا دوست گل ما نیاد مدرسه!
حالا این خواهر من براش گواهی نوشتن واقعا هم مریض شده بعد به خاطر لجبازی با من پاشد رفت مدرسه....
بعضی وقتا فقط میشه سکوت کرد با یه لبخند ملیح!
خواهر کوچولو داشتن یعنی عشششششق

آره. حالا جالب اینجاست از مدرسه زنگ زدن گفتن بیاید ببریدش حالش خوب نیست!
چند روزه من میرم مدرسه شون بهش شربت میدم. البته فقط یه روزه
لجباز نیس فقط دوست داشته بره مدرسه دنبال بهانه میگشته
اگه بهش میگفتی برو بازم میرفت
نمیدونم...
چه خواهر جالبی داری، حتما مدرسه رو خیلی دوست داره